دل نوشته های طاها
سلام دوست جونای خوبم امروز چشم مامانی رو دور دیدم وفوری اومدم اینجا تا واسه خودم یه پست بذارم تا مامانی ببینه که من چقدر مستقل شدم اخه این مامانی خیلی تنبل شده ودیر به دیر میاد وبلاگم رو اپ میکنه البته بیچاره تقصیرنداره منم اگر یه جوجو کوچولوی شیطون داشتم حال و روزم بهتر از مامانی نبود خدا صبرش بده دوست جونا امروز میخوام واستون از شیطنتام بگم از اینکه این چند وقته چقدر مامانیم رو کلافه کردم اما اون بازم عاشقمه من نمیگما به خدا همیشه خودش میگه دیروز رفتم کل لباسهامو از تو کمد در اوردم وریختم وسط اتاق وای نمیدونی این مامانیم چقدر کفری شده بود آخه...
نویسنده :
مامان طاها
12:36